
دانشمند زنجانی که به دلایل امنیتی گمنام بود / شهید دکتر مجید شهریاری را بهتر بشناسید
راهیست راه عشق، که هیچش کناره نیست آنجا جز آنکه جان بسپارند، چاره نیست
هر آنکه شهریاری را میشناخت، میدانست که او در زمان حیاتش هم به معنای واقعی کلمه «شهید» بودِ، یعنی وجود شریفش مظهری از وجود حق تعالی و گواهی بر وحدانیت او بود، او به حقیقت رسیده بود و از همین رو، شهید زیست و شهید از دنیا رفت.
بی نیازیاش، تواضعش، مناعت طبعش، دانش دوستی و پیشتازیاش در عرصه دانش، انسان دوستی و روحیه معلمیاش همه و همه تجلیاتی از اسما الحسنای پروردگار در وجود او بود و معنای شهید همین است. شهریاری که مجد دانایان و افسر پژوهشگران دانشگاه شهید بهشتی بود، چه زود از میان ما رفت… حقا که چه زود دیر شد و نشد که شیرینی شهد درسآموزی، همکاری و همراهی با وجود شاهد او را نیک بچشیم. اما، آه و افسوس را ثمری نیست و تکریم مقام شهید دکتر شهریاری، جز با پیشه کردن صبوری و رهروی راهش میسر نمیشود.
امید که، ادای احترام و بزرگداشت گذشتگان ایثارپیشه افتخار آفرینمان نه فقط به لفظ، که به حقیقت و باطن در فرهنگ دانشگاهی ما نهادینه گردد و این سطور نقش شده به احترام او را به چند بیتی از حافظ شعر و شعور، لسان الغیب به پایان می بریم که محبوب دل شهید بود:
روز وصـــل دوستــــداران یاد باد
کامم از تلخی غم چون زهر گشت
مبتـلا گشتــــــــم در این بند و بـــلا
گر چه صد رود است در چشمم مدام
راز حافـــظ بعد از این ناگفتــــــه ماند
یاد بـاد آن روزگاران یاد باد
بانـگ نوش شادخواران یاد باد
کوشش آن حق گزاران یاد باد
زنـــده رود باغ کاران یاد باد
ای دریغ رازداران یاد باد
زندگینامه و سوابق تحصیلی، آموزشی و شغلی
آیت الله جوادی آملی:
راز موفقیّت شهیدِ شاهد (دکتر مجید شهریاری)، دکتر شهریاری و اَقران وی، پی بردن به حقیقتِ علم (اولاً) و هجرت از آن به معلوم (ثانیاً) و ترغیب به چنین هجرت (ثالثاً) است. چنین افرادی آن قدر مقتدرند که در مصاف مرگ پیروز میشوند و مرگ را میمیرانند و خود برای ابد زنده میمانند.
دکتر مجید شهریاری در سال ۱۳۴۵ در زنجان به دنیا آمد. وی متاهل و دارای دو فرزند به نامهای محسن و زهرا بود. همسر او شهید زنده خانم دکتر بهجت قاسمی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی است.
سوابق تحصیلی:
۱۳۶۳-۶۹: کارشناسی – الکترونیک دانشگاه امیرکبیر (با کسب رتبه ۲)؛
۱۳۶۹-۷۱: کارشناسیارشد – مهندسی هستهای دانشگاه صنعتی شریف (با کسب رتبه اول)؛
۱۳۷۱-۷۷: دکتری در دانشگاه امیرکبیر (پذیرش بر اساس آئیننامه دانشجویان ممتاز).
سوابق آموزشی و پژوهشی:
۱۳۷۷-۸۰: عضو هیأت علمی دانشگاه امیرکبیر؛
از سال ۱۳۸۰: عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی؛
سال ۱۳۸۸: ارتقاء به مقام استاد تمامی؛
انتشار ۳۰ مقاله علمی – پژوهشی در مجلات معتبر خارجی و داخلی؛
ارائه ۳۴ مقاله در کنفرانسهای معتبر علمی؛
مجری ۵ طرح پژوهشی و تحقیقاتی و همکاری با یک طرح پژوهشی و تحقیقاتی؛
مشاوره و راهنمایی ۵۵ پایان نامه در مقاطع کارشناسیارشد و دکتری؛
دارای ۴ عنوان کتاب در زمینه نرم افزار.
سوابق شغلی:
ایشان در سال ۱۳۷۷ به عضویت هیأت علمی دانشگاه امیرکبیر درآمد. از تاریخ ۱۴/۱۱/۱۳۸۰ در دانشکده مهندسی هستهای و در گروه آموزشی کاربردپرتوها با مرتبه استادیاری پیمانی عضو هیأت علمی دانشگاه شهید بهشتی شد. در تاریخ ۲۸/۲/۱۳۸۳ از استادیاری پیمانی به استادیاری رسمی آزمایشی تغییر وضعیت داده و در تاریخ ۱۶/۱/۱۳۸۴ یعنی حدود چهار سال بعد از شروع به کار به مرتبه دانشیاری ارتقا پیدا نمود. در این مرحله از ارتقاء در امر پژوهش با چاپ ۱۰ مقاله علمی پژوهشی در مجلات علمی بینالمللی، ارایه سخنرانی در ۲۱ کنفرانس بینالمللی، راهنمایی و مشاوره ۲۰ دانشجوی کارشناسی ارشد و راهنمایی ۳ دانشجوی دکتری و بالاخره با اجرای پنج طرح پژوهشی، سرآمد دانشکده به حساب می آمد.
در دوره دانشیاری استاد راهنمای ۱۷ دانشجوی کارشناسی ارشد و ۵ دانشجوی دکتری بوده و ۲۱ مقاله تخصصی در مجلات علمی پژوهشی به چاپ رساند. همچنین در ۲۴ کنفرانس بینالمللی به ایراد سخنرانی در رشته تخصصی خود پرداخت و مجری ۵ طرح پژوهشی بود.
دکتر مجید شهریاری از تاریخ ۸/۲/۱۳۸۹ به درجه استادی دانشگاه ارتقاء پیدا نمود.
مشاغل اجرایی دکتر شهریاری به شرح زیر بوده است:
- نماینده دانشگاه شهید بهشتی در امور اجرایی همکاری با سازمان انرژی هستهای از ۴/۱۱/۱۳۸۳ تا زمان شهادت.
- عضو انجمن هستهای ایران از ۱/۱۲/۱۳۸۳ تا ۱/۱۲/۱۳۸۵٫
- مدیر گروه کاربرد پرتوها از ۳/۷/۱۳۸۴ تا زمان شهادت.
- عضو شورای آزمایشگاه مرکزی دانشگاه از ۱۸/۵/۱۳۸۵ تا ۱/۷/۱۳۸۶ .
- عضو شورای فناوری دانشگاه از ۲۵/۹/۱۳۸۱ تا ۱/۷/۱۳۸۶ .
- عضو کمیته تخصصی فنی و مهندسی هیأت ممیزه از ۱۰/۱۱/۸۶ تا زمان شهادت.
- مشاور جمهوری اسلامی ایران در پروژه سزامی از ۲۵/۳/۱۳۸۷ تا زمان شهادت.
- برگزار کننده چهار کمیته علمی و کارگاه آموزشی از ۱۳۸۵ تا زمان شهادت.
جزئیاتی از این ترور را از زبان دکتر بهجت قاسمی همسر این شهید بزرگوار می خوانیم.
همسر این شهید بزرگوار در گفتگو با واحد مرکزی خبر ماجرای ان حادثه تلخ و فراموش نشدنی را اینگونه توصیف می کند . روز قبل از حادثه دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسه ای هست که من هم باید بروم ، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل می شود . فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم . صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم . بعلت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها ، دکتر نمی توانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت ۱۰ صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد . دکتر و راننده جلو نشستند و من هم عقب ، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش می کرد در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیت اله جوادی آملی کرد ، حدود پانصد ، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون . دکتر پس از فریاد راننده گفت چی شده ؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد . بیهوش نشدم ، فقط حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس می کردم . خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمی توانستم حرکت کنم و فقط میگفتم مجید من . راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن اما راننده که آمد بالای سر مجید ، دیدم توی سر خود می زند . یک نگاه به من می کرد و یک نگاه به مجید . دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بی سر و صدا سرش به سمت راننده بی حرکت افتاده فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد می زدم و ناله می کردم مجید من .لحظه ای بعد فهمیدم روی برانکارد نیروهای امداد هستم ، بی اختیار تا یاد مجید افتادم صحنه کربلا به ذهنم خطور کرد که سر فرزند زهرا (س ) را بریدند و چه بلاهایی که بر سر اهل بیت نیاوردند اما مجید من که خاک پای انها هم نمی شود . پس از ان گفتم الحمدلله .همسر و همرزم شهید شهریاری گفت من چون نزدیک بمب بودم خیلی صدمه دیدم و یکی از ترکشها تا نزدیکی قلبم نفوذ کرده بود و واقعا معجزه الهی بود که خطر مرگ رفع شد ، پای چپ من هم از ده جا شکسته و تکه تکه شده بود که پزشکان با پیوند عضله آن را ترمیم کردند .
خون شهید شهریاری مایه عزت و افتخار ایران
همسر استاد شهریاری با تشکر از فرد فرد ملت فهیمده و شهید پرور ایران می گوید از اینکه خون شهید ما برای عزت و افتخار ایران و هموطنان ریخته شده افتخار می کنم البته همه ملت ایران می دانند که امریکا و اسرائیل با پیشرفتهای ایران در همه زمینه های علمی و غیر علمی مخالفند .
بعد از شهادت دکتر علی محمدی به ما هم تذکر داده بودند که مراقب باشیم و ما هم جدی گرفته بودیم اما می گفتیم هر چه خدا بخواهد می شود حتی برخی اوقات در جمع دوستان خانوادگی شوخی می کردیم که این بار شهادت نوبت همسر شماست یا من . در مجموع دوری مجید خیلی برای من و فرزندان سخته. البته فقدان مجید برای جامعه علمی هم دشواره . اما مطمئنم که راه مجید ادامه پیدا خواهد کرد .
همسر شهید شهریاری می افزاید مجید واقعا آماده شهادت بود چون وقتی زندگی این مرد را مرور می کنم می بینم رویه مجید در زندگی هیچ سرانجامی جز شهادت نداشت .
شهید شهریاری فردی متدین ، با اخلاق و متواضع
اوایل ازدواجمان بود نیمه های شب از خواب بیدار می شدم می دیدم مجید نیست می رفتم می دیدم در اتاق مشغول نماز شب است این رویه مجید بود ، بسیار به ندرت اتفاق می افتاد نماز شب مجید قضا شود ، بویژه در ماههای اخیر به شدت در نماز شب گریه می کرد و صدای الهی العفو شبانه او همچنان در گوش من زنگ می زند . همسر دکتر شهریاری تواضع و حجب و حیای او را مثال زدنی می خواند و می گوید به جرات می گویم در تمام زندگی مشترکمان کلمه ای از مجید دروغ نشنیدم بهمین دلیل است که میگویم اگر مجید شهید نمی شد عجیب بود .
همسر استاد شهریاری که در دانشگاه هم همکار او بوده است گفت مجید آنقدر انسان با اخلاقی بود که علاوه بر بعد علمی از نظر اخلاقی هم همکاران و دانشجویان از او درس می گرفتند و من چون همکار مجید بودم این مطلب را عملا در دانشگاه مشاهده می کردم به همین دلیل اگر یک مجید شهریاری از دست ما رفت در آینده ای نزدیک شهریاری های فراوانی تربیت خواهند شد .
دکتر قاسمی می افزاید شهریاری شدن خیلی سخت نیست فقط باید مقداری مراقب رفتار و احوالات درونی خود بود .
همسنگر مجید شهریاری ، او را واقعا پشت و پناه ، همدل و هم راز و همسنگر خود در زندگی میخواند و میگوید :تاعمر دارم شاخه های گل مریم را که همراه با یک دنیا محبت و پشتگرمی به من هدیه می داد فراموش نمیکنم او در وصف دوری از همسر شهیدش می گوید :هر وقت مجید چند روز ماموریت می رفت واقعا حالم خراب می شد گریه می کردم وابستگی ما خیلی شدید بود اما اکنون مجید چهل روز است که خانه نیامده و من به لطف خدا این دوری را تحمل کرده و می کنم .
دشمن بداند ما با این شهادتها و مصائب از میدان خارج نمی شویم
همسر استاد شهریاری خود را مدیون شوهر میداند و می گوید باید تلاش کنیم در عرصه انرژی هسته ای یک جایگزین برای مجید پیدا کنم و طرحهای نیمه تمام او را تمام کنیم وگرنه دین خودم را به او ادا نکرده ایم . ضمن آنکه دشمن بداند ما فرزندان امام روح اله هستم و با این شهادتها و مصائب از میدان خارج نمی شویم و دکتر شهریاری هم خود را فرزند امام می دانست و درک کردن دوران امام راحل را از الطاف خداوندی برای خود میخواند
پایان مصاحبه مرآتی خبرنگار واحد مرکزی خبر با دکتر بهجت قاسمی همسر شهید شهریاری با نکته ای خاص همراه است . دکتر قاسمی می گوید با همسر شهیدش عهدی بسته است که به کسی نمی گوید فقط خدا شاهد وفای به عهد او خواهد بود .
خاطراتی خواندنی از شهید دکتر مجید شهریاری
شهید شهریاری را قبل از شهادتش عده ای خیلی خوب می شناختند. عده ای خیلی خوب می دانستند غنی سازی ۲۰ درصد اورانیوم و بسیاری پیشرفت های علمی ایران در علوم هسته ای مدیون تلاش های اوست و اگر نباشد، از سرعت این پیشرفت ها کاسته خواهد شد.
این دسته که طیف گسترده ای هستند. از نخست وزیر اسراییل و روسای موساد و سیا، تا موتور سوار مزدوری که بمب را به بدنه خودروی شهید شهریاری چسباند.
همان ها که گفتند ترور شهید شهریاری اقدامی غیر جنگی برای توقف پیشرفت ایران بوده است؛ همان هایی که پس از شنیدن خبر ترور شهریاری، نفس راحتی کشیدند.
دسته دیگری هم بودند که وقتی خبر شهادت شهریاری را شنیدند نفس در سینه هایشان حبس شد و در سینه ماند تا بغض هاشان بترکد و همراه با سیل اشک جاری شود. اینها هم شهریاری را خوب می شناختند.
دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی پس از شهادت این استاد گرانقدر خاطراتی از این شهید را گردآوری نموده که در ادامه بخش هایی از خاطرات شهید دکتر مجید شهریاری از نظرتان می گذرد.
این خاطرات روایت های دست دوم است برای دسته سومی که شهریاری را با شهادتش شناختند.
دکتر برایمان تعریف کرده بود که کلاس اول یا دوم دبستان که بوده، موقع املا نوشتن یکی از همکلاسی ها از روی دست دکتر تقلب می کرده. دکتر می گفت لجم در می آمد که چرا کسی که درسش خوب نیست نمره اش اندازه من شود؟ گفت عمدا بعضی کلمات را غلط نوشتم تا او هم غلط بنویسد. خودم هم که قبل از اینکه دفترم را به معلم بدهم، سریع غلط ها را پاک کردم./شاگرد شهید
***
دکتر می گفت معلم های دوره دبیرستان که پدرم را می دیدند به پدرم می گفتند این خیلی درسش خوبه. ان شاالله استاد میشه. پدر هم جواب می داد که مجید! عمراً استاد دانشگاه بشه! اینقدر شیطونه که نمیشه./شاگرد شهید
***
دکتر خودش تعریف کرد که معلم دوره دبستانمان، برای بچه های کلاس چهارم مسئله ای طرح کرد که نتوانستند حل کنند. معلم به آنها گفت اگر نتوانید این مسئله را حل کنید، از کلاس پایین یک نفر را می آورم تا حل کند. بچه ها حل نکردند و معلم من را برد تا مسئله آنها را حل کنم. خیلی ریزاندام بودم و بر عکس من، آن پسری که قرار بود مسئله را حل کند، هیکل درشتی داشت. معلم من را روی دوشش گذاشت تا دستم به تخته برسد و بتوانم مسئله را حل کنم. در حالی که مسئله را حل می کردم به این فکر می کردم بعد از کلاس با آن پسر درشت هیکل چه کنم؟ /شاگرد شهید
***
در مقطعی برای امرار معاش برای دانش آموزان دبیرستانی تدریس خصوصی داشت، اما رها کرد. گفتم چرا رها کردی؟ گفت بعضی خانواده ها آداب شرعی را رعایت نمی کنند. بعد خاطره ای تعریف کرد. گفت آخرین روزی که برای تدریس رفتم مادر نوجوانی که به او درس می دادم بدحجاب بود. مدتی پشت در ایستادم تا خودش را بپوشاند، اما بی تفاوت بود. گفتم لااقل یک چادر بیاورید، من خودم را بپوشانم! از همان جا برگشتم./دوست دوران دانشجویی
***
به خاطر کمبود روحانی پیشنماز خوابگاه هر از گاهی تغییر می کرد، این امر برای ما در اقتداء به افراد مختلف مشکل ایجاد می کرد. یکی از ملاک های ما در اقتداء به افراد این بود که آقا مجید به ایشان اقتداء کرده باشد. /دوست شهید
***
سال ۷۷، ۷۸ بحث های پلورالیسم دینی مطرح بود آن ایام بحث های آقای جوادی آملی را دنبال می کردیم، ایشان در بحث از کثرت به وحدت رسیدن عالم امکان تأکیدی داشتند. این بحث های در دوران اصلاحات در ذهن ما چرخ می خورد. یک بار سر کلاس دکتر بودم ایشان فرمول جاذبه بین دو بار الکتریکی یا فرمول رابطه بین دو جرم را استفاده کرد، بعد فرمول های مشابه را کنار هم چید و خیلی قشنگ گفت وحدت را می بینید؟ در آن فضا برای ما خیلی جالب بود. آن زمان در ذهنم این بحث را به صحبت های آقای جوادی آملی شباهت دادم. بعد از همسرشان شنیدم که دکتر بحث های فلسفی و عرفانی آقای جوادی آملی را دنبال می کردند. آن موقع نمی دانستم./شاگرد شهید
***
رفتار دکتر به گونه ای بود که آدم ها را به مسائلی راغب می کرد. خیلی از دختران دانشجو که هنگام ورود به دانشگاه با مانتو بودند بعد از یکی دو سال که با ایشان یا دکتر عباسی آشنا می شدند چادری می شدند./شاگرد شهید
***
اگر به خانه ما زنگ بزنید روی پیغام گیر صدای مجید را می شنوید که می گوید پیغام بگذارید، یادگار نگه داشته ام. پریشب که ما نبودیم مادر دکتر زنگ زده بود صدای مجید را که شنیده بود گریه اش گرفته بود. ادامه پیغام حاج خانم ضبط شده، گفته بود سلام عزیزم می خواستم صدای بچه ها را بشنوم، با زبان ترکی گفته فدای صدایت بشوم، دیشب زنگ زدم به حاج خانم بغض کرد، گفتم پیغامتان را گرفتم. گفت صدای مجید را شنیدم. گفتم صدا را برای شما نگه داشته ام. هروقت دلتان تنگ شد به شماره ما زنگ بزن. هفت تا زنگ که بخورد مجید حرف می زند./همسر شهید
***
عادت به ترتیل داشت. انصافاً صدای قشنگی داشت. یکی از دوستان صوت ترتیلش را ضبط کرده. الآن در موبایل دخترم هست. به سبک استاد پرهیزگار می خواند. با حافظ عجین بود. از خواندن دیوان حافظ لذت می برد. وقتی حافظ می خواند، اشک روی گونه هایش روان بود. بعضی وقت ها دلش می خواست خانمش را هم شریک کند. می آمد آشپزخانه، می گفتعزیز؛ ببین چه گفته، شروع می کرد به خواندن من هم ظرف می شستم. طوری رفتار می کردم که یعنی گوشم با تو است. قابلمه را زمین گذاشتم و نشستم؛ گفتم بخوان. این یک بیتش را دوباره بخوان. می خواستم به او نشان دهم که من هم در این حال هستم. خیلی با توجه به او گوش دادم. شاید احساس می کرد که من هم یک ذره می فهمم. خوشحال می شد. همیشه به خدا می گفتم چه شد که مجید را سر راه من قرار دادی./همسر شهید
***
می خواستیم بین دو رشته امتحان دهیم. برای این کار حتماً باید درس ترمودینامیک را پاس می کردیم. همراه مجید از یکی از دوستان خواستیم که درس ترمودینامیک را به ما درس دهد. قبول کرد و سه روز به ما درس داد. بعد از امتحان، نمره مجید چهار نمره بیشتر از آن دوستی بود که به ما درس داد. او به شوخی به مجید گفت اینها را من به تو یاد دادم! چطور بیشتر شدی؟! /دوست دوران دانشجویی شهید
***
یک مقطعی احساس کردیم بین اساتید تضادها و دسته بندی هایی وجود دارد. معمولاً چنین گروه بندی هایی در دانشکده های مختلف وجود دارد؛ اما احساس کردیم این تیپ اساتید را در دانشکده زیاد تحویل نمی گیرند. دکتر شهریاری و دوستانش می خواستند دانشکده فیزیک تبدیل به دانشکده مهندسی هسته ای شود، اما جبهه مقابلشان در برابر این کار مقاومت می کرد. طیف دکتر شهریاری و دوستانش حزب اللهی بودند. طرف مقابلشان هم در ظاهر مذهبی بود؛ اما به راحتی درباره دیگران حرف و تهمت می زدند. اما دکتر شهریاری و دوستانش حتی اجازه نمی دادند سر کلاس هایشان از اختلافات صحبت کنیم. منش و اخلاقشان این بود./شاگردشهید
***
سال ۶۴ یا ۶۵ تصمیم گرفتم از جبهه برگردم و بعد از گذراندن چند واحد درسی دوباره برگردم. رفتم پیش دکتر، گفتم بعضی از درس ها پیش نیاز دارد و من نمی توانم آنها را بخوانم. بعد گفتم که خوش به حال شما. دکتر گفت خوش به حال ما نه! بلکه خوش به حال شما. گفتم چرا؟ گفت که شما در جبهه چیزهایی به دست آوردید که ما هرچه درس بخوانیم یا درس بدهیم، نمی توانیم به آنها برسیم. ایام جنگ عده ای به سمت شهادت می رفتند؛ اما دکتر خودش زمینه هایی فراهم کرد تا شهادت سراغش بیاید. البته دکتر دو نوبت جبهه رفته بود؛ در عملیات مرصاد هم بود./دوست دوران دانشجویی شهید
***
در سال ۶۶ و ۶۷ که در خوابگاه بودیم، دوستان عمدتاً در بعضی از دروس پایه مشکل داشتند. برنامه ای طراحی شد تا آقای شهریاری ریاضی یک و دو را به بچه ها آموزش دهد. بعد از جنگ هم، نهادی در دانشگاه ها ایجاد شد که یکی از اهداف آن کمک به افرادی بود که به واسطه حضور در جبهه از درس عقب افتاده بودند. دکتر در این زمینه به شدت فعال بود و کلاس های جمعی یا دو، سه نفری تشکیل می داد. /دوست دوران دانشجویی شهید
***
اسباب کشی آزمایشگاهی کار سختی است. وسایل آزمایشگاهی، هم سنگین هستند و هم حساس. قیمت آنها هم بسیار بالا است و بعضی از آنها را به واسطه تحریم نمی توانستیم از خارج بخریم. برای انتقال آنها چند نفر از خدماتی ها را به کار گرفتیم. خود دکتر هم بود و مرتب تذکر می داد تا وسیله ای نشکند. یک دفعه پای یکی از نیروها گیر کرد و یک وسیله شکست. دکتر او را سرزنش کرد. آن بنده خدا دلگیر شد و از جمع فاصله گرفت. چند دقیقه بعد دکتر رفت کنارش و صورتش را بوسید. گفت از من ناراحت نباش، اینها همه قیمتی اند و کمتر پیدا می شوند. باید مواظب باشیم. /شاگردشهید
***
سه شنبه ها همراه دکتر شهریاری و دیگر دوستان می رفتیم فوتبال. یک روز هندوانه ای گرفته بود تا بعد از بازی بخوریم. دم اذان، هوا تاریک شد؛ فوتبال را تمام کردیم. همگی دویدیم سر هندوانه و شروع کردیم به خوردن. دکتر شهریاری با همان لباس ورزشی در چمن شروع کرده بود به نماز خواندن؛ بعد آمد سراغ هندوانه!/دوست شهید
***
نسبت به ائمه(ع) خیلی تعصب داشت. حتی در وفات حضرت عبدالعظیم حسنی مشکی (ع) می پوشید. می گفتیم دکتر چه اتفاقی افتاده؟ می گفت وفات است. شده بود تقویم مذهبی ما. حساس بود در ولادت همه ائمه(ع) شیرینی پخش کنند. اگر نمی کردند ناراحت می شد. می گفت مگر امام تنی و ناتنی داریم که برای ولادت امام علی(ع) از دو روز قبل شیرینی می گذارید، ولی برای ولادت امام هادی(ع) یا سایر امام ها نمی گذارید. اگر نگرفته بودند، خودش شیرینی می گرفت و در دانشکده پخش می کرد./کارمند دانشگاه
***
درباره دانشجوها می گفت این ها عائله ما هستند. پدر و مادرشان اینها را به ما سپرده اند. اگر مریض می شدند یا مشکل مالی داشتند، رسیدگی می کرد. به سؤالات دانشجویان اساتید دیگر پاسخ می داد. بعضاً دانشجویانش اعتراض می کردند چرا دانشجویان اساتید دیگر جلوی اتاقش صف می کشند./همکار شهید
***
به زندگی شخصی دانشجوها به شدت اهمیت می داد. دوستی داشتم که موقع ازدواج، به مشکل مالی برخورد. استاد کمکش کرد تا زندگی اش را شروع کند. گفته بود هروقت داشتی، برگردان. آن بنده خدا هم ماهیانه مبلغی را برمی گرداند. همیشه نگران شغل و آینده دانشجوها بود. اگر می دید دانشجویی سال قبل فارغ التحصیل شده، ولی هنوز شغل ندارد، برایش شغلی پیدا می کرد یا در پروژه های خود، از او استفاده می کرد. این نگرانی همیشه در ذهنش بود. دانشجوهایی که با دکتر پروژه داشتند، می گفتند امکان نداشت دکتر سر ماه فراموش کند حق الزحمه ما را بدهد. حواسش بود اگر یکی از بچه ها متأهل است و درآمدی ندارد، به او کمک کند./شاگرد شهید
***
با دوستانی که در امیرکبیر درس خوانده بودیم (ورودی های سال ۶۲، ۶۳ یا ۶۴)، هر شش ماه یا هر سال یک بار جلسه داشتیم. دکتر هم می آمد. در یکی از جلسات به من گفت روستایی در اصفهان هست به نام «کوهپایه» که حدود ۱۰۰ کیلومتر از اصفهان فاصله دارد. آدرسی داد و یک شخص را معرفی کرد. خواست بررسی کنیم اوضاع او چگونه است. دو هفته بعد گزارشی به ایشان درباره آن شخص دادم. آن شخص تحصیل کرده بود، اما مشکل ذهنی و عصبی داشت. دکتر می خواست دو اتاق برای او بسازیم. شماره حسابم را گرفت و مبلغی واریز کرد. آن شخص اصرار داشت خودش درست کند، اما دکتر گفت من وضعیت او را بهتر می دانم؛ خودتان بسازید. یک روز به دکتر گفتم آن شخص نمی گذارد خانه را کامل کنیم و گروه که بخش عمده کار را انجام داده بود، مجبور شد برگردد. دیگر ادامه ندادیم. بعد از شهادت دکتر قضیه را برای همسرشان تعریف کردم. ایشان گفت یک روز ما خودمان رفتیم کوهپایه؛ گروهی را پیدا کردیم و کار خانه تام شد. /دوست دوران دانشجویی شهید
***
دکتر کم وزن بود، ولی انرژی زیادی داشت. به شوخی می گفتم دکتر مثل مورچه است و می تواند پنج برابر وزن خودش را بلند کند. اگر می خواستیم جایی را تجهیز کنیم، طوری همکاری می کرد که اگر کسی او را می دید تصور می کرد نیروی خدماتی است. در راه اندازی کارگاه ها و تجهیزشان مشارکت می کرد. می رفت بازار، وسیله ای را که مورد نیاز بود می خرید. وقتی پروژه به ایشان ربط داشت، همه کارهای اجرایی و مالی را خودش انجام می داد. اگر وارد امور مالی هم می شد، درست و حسابی کار می کرد.
***
علاقه مندی و پشت کارش سبب می شد که نیروهای رشته های تخصصی دیگر هم جذبش شوند. یکی، دو جلسه با بچه های کشاورزی صحبت کردیم. خیلی زود کارشان به مبادله شماره تلفن رسید. اگر با متخصصان سازمان فضایی صحبت می کردیم، دکتر می گفت باید یک کلاس ویژه بگذارم تا ادبیاتمان را یکی کنیم. برای گردآوری افراد با تخصص های مختلف قدرت عجیبی داشت. با محوریت دکتر و معنویتی که بر فضای کار حاکم می کرد، همه نیروها با تمام وجود کار می کردند./همکار شهید
***
دانشجوی دکتری بودم. وقتی پیش ایشان می رفتم، مثل معلمی که بخواهد به بچه کلاس اول یاد بدهد، اگر اشتباهی می کردم گوشم را می پیچاند و می گفت این را می پیچانم که یادت بماند! گوشم داغ و قرمز می شد و تا نیم ساعت می سوخت! اگر دانشجوی خانمی اشتباه می کرد با خطکش به دستش می زد./شاگردشهید
***
یک بار در دانشکده ولیمه دادند. همسرشان آبگوشت درست کرده بود. بعد از کلاس ما را صدا کردند و گفتند که هرکس به نوبه خودش بیاید و گوشت این را بکوبد. یکی از بچه ها هم فیلم گرفت. آبگوشت را خوردیم؛ چقدر هم صمیمی. اینهایی را که تعریف می کنم، به هیچ عنوان روی بحث علمی تأثیر نمی گذاشت. وقتی سر کلاس درس بودیم، باید شش دانگ حواسمان جمع می بود. روی تمرین ها خیلی حساس بود. اگر کسی انجام نمی داد، جدی تذکر می داد. در عین حال اینقدر صمیمی بود. /شاگردشهید
***
یک سری از دانشجوها رفته بودند پیش دکتر عباسی از دکتر شهریاری چغلی کرده بودند که دکتر شهریاری خیلی به ما فشار می آورد. درس ایشان واقعاً سنگین بود. جلسه بعد که دکتر آمد، می توانست بگوید که رفتید چغلی کردید، حالتان را می گیرم. به جای این کار آمد و عذرخواهی کرد! گفت معذرت می خواهم اگر کدورتی پیش آمده است./شاگردشهید
***
سالن عروسی ما سلف سرویس دانشگاه بود. وقتی که سر کلاس درس این را برای بچه ها تعریف می کنم، می بینم که بچه ها اصلاً در مخیله شان نمی گنجد. وقتی که ازدواج کردیم به خوابگاه دانشجویی رفتیم. دکتر گفت می خواهی خانه بگیرم؟ گفتم نه؛ خوابگاه خوب است. با لباس عروس از پله های خوابگاه بالا رفتم. یک سوئیت کوچک متأهلی داشتیم. آقای دکتر صالحی استاد ما بود. ایشان با خانمشان، آقای دکتر غفرانی هم با خانمشان، مهمان ما بودند. یک سفره کوچک انداختیم. دو تا پتو و دو تا پشتی داشتیم. با افتخار از این دو استاد بزرگوار در همان خانه کوچک خوابگاهی پذیرایی کردیم. بعد هم دوتایی نشستیم راجع به مسائل هسته ای صحبت کردیم./ همسر شهید
***
در آن سوئیت یک صندلی نداشتیم که پشت میز کامپیوتر بنشینیم. کامپیوتر را روی میز کوچکی که قدیم ها زیر چرخ خیاطی می گذاشتند، گذاشته بودیم. پسر دکتر عباسی قرار بود به خانه ما بیاید. دکتر به او گفته بود اگر میایی، یک صندلی هم برای خودت بیاور. من فقط یک دانه صندلی دارم./ همسر شهید
***
اوایل زندگی، مخارج ما از طریق پولی که از راه تدریس یا حق تألیف کتاب دکتر و نیز حقوق من که با مدرک لیسانس در دانشگاه امیرکبیر با ماهی ۱۳۵۰۰ تومان مشغول کار بودم تأمین می شد. در تمام این سال ها خودم را در اوج عزّت دیدم. نمی دانم این را چگونه بیان کنم. احساس می کردم خواهرم برادرم، اقوام و هرکس که به خانه من می آید، خیلی مفتخر شده که به خانه من آمده است. این مرد مرا در زندگی غنی کرده بود. عشقش، محبتش، یگانگیش، خلوصش، نمازهایش برای من ارزش بود. این چیزها برای من ارزش بود و ایشان این چیزها را تام و تمام داشت. / همسر شهید
***
خیلی وقت ها که بر اثر فشار فعالیت ها شب دیر به منزل می آمد، به شوخی می گفتم: «راه گم کردی! چه عجب این طرف ها!» متواضعانه می گفت شرمنده ام. رعایت اهل منزل را زیاد می کرد. خیلی مقید بود که در مناسبت ها حتماً هدیه ای برای اعضای خانواده بگیرد؛ حتی اگر یک شاخه گل بود. با بچه ها بسیار دوست بود. دوستی صمیمی و واقعی و تا حد امکان زمانی را به آنها اختصاص می داد. بچه ها به این وقت شبانه عادت کرده بودند. وقتی ساعت مقرر می رسید، دخترم بهانه حضورش را می گرفت. با پسرم محسن بازی های مردانه می کرد؛ بدون این که ملاحظه بچگی یا توان جسمی او را بکند. به جد کشتی می گرفت و این مایه غرور محسن بود. /همسر شهید
***
صبح از منزل بیرون آمدیم. وارد اتوبان ارتش شدیم. همسرشان هم در ماشین بود. حدود ۴، ۵ دقیقه ای از منزل فاصله رفتیم. موتورسواری بمب را به آن سمت که آقای دکتر نشسته بود چسباند. چند ثانیه نشد که نگه داشتم و صدا زدم که پیاده شوید. دکتر یک پایان نامه را مطالعه می کرد. فکر کنم همان روز جلسه دفاع داشت. کاملاً در فضای پایان نامه بود. زمانی که گفتم پیاده شوید، حاج خانم در را باز کرد و پیاده شد. دکتر سرگرم مطالعه بود و عکس العملی نشان نداد. حاج خانم که زود پیاده شده بود، خواست در را باز کند که با انفجار مجروح شد. ایشان ضربه شدیدی خورده بود؛ از پا و سرش خون می رفت. تمام بدنش مجروح شده بود. آمبولانس آمد و ایشان را به بیمارستان فرستادیم. آقای دکتر درجا شهید شده بود./راننده و محافظ شهید
***
دکتر ماشین و راننده داشت. من هم با ماشین خودم می رفتم. آن موقع طرح زوج و فرد را اجرا می کردند. پلاک ماشین من فرد بود. گفت بیا با هم برویم. آن روز اتفاقی با هم همراه شدیم. ۵۰۰ متر از اتوبان ارتش را طی نکرده بودیم که با ترافیک ابتدای اقدسیه مواجه شدیم. راننده سرعت را کم کرد تا از منتهی الیه سمت راست به سمت دارآباد برود. یادم هست که چند ثانیه قبل از انفجار یک چیزی از دکتر پرسیدم؛ برگشت و جواب داد. بعداً در نامه هایش که می گشتم، دیدم بعدازظهر همان روز در دانشگاه شریف جلسه دفاع داشته. آن لحظه تز آن دانشجو را مطالعه می کرد. سرش به آن گرم بود. موتوری آمد و بمب را چسباند. من داشتم بیرون را نگاه می کردم. از پنجره سمت دکتر موتوری را دیدم. راننده متوجه شد و سریع نگه داشت. من آنتن بمب را دیدم. راننده داد زد برید بیرون. همان لحظه صدای مجید را شنیدم که گفت چه شده؟ سریع پریدم که در را برایش باز کنم. قبل از این که بیرون بروم، دست مجید را دیدم که رفت کمربند را باز کند. ظاهراً کمربند را باز کرده و برگشته بود تا در را باز کند. من هم رفتم در جلو را باز کنم. بمب خیلی بزرگ بود؛ یک چیزی مثل گوشی تلفن های سیار. آنتن بلندی داشت. خواستم در را باز کنم که دکتر پیاده شود. دستم نرسید. منفجر شد. بمب طوری طراحی شده بود که موجش به سمت داخل باشد. تمام موج روی مجید من منتقل شد. انفجار من را پرت کرد. سمت عقب ماشین افتادم. دردی احساس نکردم. فقط یک لحظه سوزش اولیه بمب را روی صورتم حس کردم. بعداً فهمیدم که همه صورتم و موها و چشم و ابرویم سوخته. هوشیار بودم. آمدم بلند شوم، نمی توانستم. پای چپم خرد شده بود، ولی درد نداشتم. هر بار آمدم بلند شوم، می افتادم. راننده هم در همین حین بالای سرم آمد. گفتم من را ببر پیش دکتر. توی سر خودش می زد. یک عابر این صحنه را فیلمبرداری کرده است. با آرنج، خودم را روی زمین کشیدم. تنها دردی که احساس کردم، وقتی بود که خودم را روی آسفالت کشیدم. دستم پاره شده بود و گوشتش روی آسفالت کشیده می شد. به هر حال خودم را تا در جلو کشیدم. روی زمین بودم. دیدم که دکتر روی صندلی نشسته. من چیز منهدم شده ندیدم. فقط دیدم که سرش روی صندلی افتاده است. بعداً گفتند که پای راست و دست چپ دکتر کاملاً از بین رفته بود. چون هوشیار بودم، می دانستم که تمام شده است. خیلی دلم می خواستم می توانستم بالا بروم. می دانستم که آخرین لحظه ای است که او را می بینم. اگر این برانکاردی ها پخته بودند، یک لحظه من را بالای سرش می بردند. ولی دو تا پسر بچه بودند. به خودم گفتم اگر من امدادگر بودم، آن لحظه فکر می کردم که این آخرین لحظه ای است که این فرد می تواند بدن گرم عزیزش را حس کند. شاید خودم این پیشنهاد را می دادم که می خواهی ببرمت تا بغلش کنی. ولی بچه بودند. از امدادگر پرسیدم دکتر شهید شده. خیلی بچه سال بود. گفت شما راحت باشید. گفتم به من بگو. گفت شما آرام باشید. گفتم بچه جان به من بگو. پیش خودم گفتم که بچه است دیگر. می دانستم تمام شده است. دکتر به ملکوت پرواز کرده بود و من در اثر شدت جراحت، در حسرت دیدن چهره مجید، توسط نیروهای امدادگر منتقل شدم. / همسر شهید
شهید شهریاری اگر حضور داشت به هیچ عنوان حاضر به پذیرش برجام نمیشد
شهید شهریاری خواهان این بود که جمهوری اسلامی ایران یک قدرت همهجانبه جهانی باشد و در تمامی ابعاد پیشرفت کند. اهل مماشات و باج دادن به آمریکاییها نبود.
از هشتم آذر ۸۹ هفتسال میگذرد؛ هرچند که تفکری با دال مرکزی خودکمبینی و وابستگی، دستاوردهای مجید شهریاری را به حراج گذاشته است، اما یاد و خاطره این شهید بزرگوار و حماسههایش هیچگاه از یاد نرفته و فراموش نخواهد شد.
به مناسب سالگرد شهادت دانشمند شهید مجید شهریاری با یکی از دوستان و همکاران بسیار نزدیک این شهید بزرگوار گفتوگویی کوتاه داشتیم که راضی به انتشار نامشان نشدند. این گفتوگو حاوی نکات جالب توجهی بود که در برخی از محورهای آن به شرح زیر است:
– شهید شهریاری یک شخصیت چند وجهی بود که از غیبت پرهیز میکرد نه به غیبت گوش میداد و نه بر زبانش میآمد. هم در بعد خودسازی و اعتقادی و هم در بعد علمی سرآمد بود.
– برای سفرهای خارجی دلش غش نمیرفت! از طرف کشورهای خارجی برای شرکت در کنفرانسهای علمی بارها به ایشان پیشنهاد داده میشود اما شهید شهریاری تنها برای زیارت کربلا، مکه و نجف و عبادت و برای زیارت قبور ائمه به مسافرت رفت.
– شهید شهریاری شخصیتی نبود که درباره اقتدار جمهوری اسلامی مماشات به خرج داده و تردید بورزد. ایشان خواهان این بود که جمهوری اسلامی ایران یک قدرت همهجانبه جهانی باشد و در تمامی ابعاد پیشرفت کند. اهل مماشات و باج دادن به آمریکاییها نبود.
– در زمینههایی فعالیت کرد که دشمن نسبت به آن حساس بود، مانند شبیه سازی نوترونی، اندازهگیری تابشهای هستهای و دسترسی به نرمافزارهای محاسبات شبیهسازی هستهای. نهتنها خود ایشان در این زمینهها فعالیت میکرد بلکه با پیشتیبانی نیروی ایمان دانشجوی دکتری تربیت کرد و بدون بدون سفر به خارج از کشور دیگران را نیز در این زمینهها هم مسلط کرد و نهایتاً جان خود را در این راه قرار داد.
– دستگاه ام آی ایکس انگلستان به شدت تلاش میکرد از شهید شهریاری و افراد مرتبط با ایشان تخلیه تلفنی به عمل بیاورد و در نهایت آنها به این نتیجه رسیده بودند که این شهید بزرگوار در تحکیم پایههای اقتدار جمهوری اسلامی ایران موثر است اما چون نتوانستند وابسته و خستهاش کنند از نظر فیزیکی حذفش کردند.
– اما این حذف باعث رویشهای بیشتر شد. ریزش کم بود. یه عدهی کمی بودند که مرعوب شدند و حاضر نشدند در پروژههای تقویت اقتدار نظام همکاری کنند اما در مقابل، شهادت شهید شهریاری منجر به معرفی ایشان به جامعه شد. جامعه متوجه شد که میتوان مثل شهریاری در داخل نظام آموزشی کشور درس خواند، خودسازی کرد و تحولات فراوان ایجاد کرد. شهید شهریاری مصداق واقعی فردی بود که به پروژههای مقاومت اعتقاد داشت. باید تفکر شهید شهریاری در دیپلماسی نیز به کار گرفته شود.
سردار قاسم سلیمانی در ابعاد میدانی تخصص را با ایمان ممزوج کرد و کارهای بزرگ انجام داد. اگر در دیپلماسی افرادی اینچنینی باشند که ضعف و تردید دربرابر دشمن از خود دور کنند سردار سلیمانی ایجاد خواهد شد.
در حوزه اقتصادی نیز به همین ترتیب است. اقتصادی مقاومتی با شعار نمیشود نیاز به افراد مومن، درون زایی تکیه بر سرمایههای ملی و افراد داخلی دارد.
دکتر شهریاری هیچوقت موافق برجام نبود چرا که برجام جنازهای متفعنی است که عقلای کشور هر چه زودتر باید آن را دفن کند. اگر شهید شهریاری درحال حاضر حضور داشت نهتنها راضی به برجام نمیشد بلکه هرچه زودتر دربرابر آن مقابله میکرد.
روایت جزئیات ترور شهید شهریاری توسط همسر شهید
دکتر شهریاری چنان شتاب زندگی داشت که هشت روز پیش از تاریخ تولدش به پیشواز تولدی دیگر رفت. میدانست دنیا دیگر به کارش نمیآید و کارهایش را باید تمام کند. گرفتن غسل شهادت عادت هر روزهاش شده بود؛ مثل صبح همان روز. در خودرو که نشست، شروع کرد به مطالعه دوباره پایاننامه دکترای یکی از دانشجویانش که آن روز جلسه دفاعش بود. چنان غرق مطالعه بود که نه متوجه تروریست موتورسوار شد و نه فریادهای محافظ و همسرش را شنید.
روایت جزئیات این ترور از زبان همسر شهید شهریاری که از این سوءقصد جان سالم به در برد، خواندنی و شنیدنی است:
« روز قبل از حادثه، دکتر از دانشگاه به من زنگ زد و گفت در دانشگاه جلسهای هست که من هم باید بروم، چون من یک طرح در دست اجرا داشتم که مدتی بود به مشکل خورده بودم و دکتر گفت مشکل طرح من در آن جلسه حل میشود. فردای آن روز من خیلی خوشحال بودم. صبح روز بعد با دکتر از منزل بیرون رفتیم. بهعلت آلودگی هوا و زوج و فرد شدن خودروها، دکتر نمیتوانست خودرو بیاورد به همین دلیل با خودروی من رفتیم و به پسرم محسن هم گفتیم با ما بیاید اما گفت کلاس دانشگاه او ساعت ۱۰ صبح است و نیامد و این لطف خدا بود که نیاید تا شاهد این حادثه تلخ نباشد.
دکتر و راننده جلو نشستند و من هم عقب، دکتر مطابق معمول که بیشترین استفاده را از وقتش میکرد در ماشین شروع به گوش کردن تفسیر قرآن آیتالهر جوادی آملی کرد، حدود پانصد، ششصد متر در بزرگراه ارتش رفته بودیم که یک موتوری نزدیک ماشین شد، در همین حین راننده فریاد زد دکتر برو بیرون. دکتر پس از فریاد راننده گفت چی شده؟ من چون کمربند نداشتم بلافاصله از ماشین پیاده شدم، راننده هم سریع پیاده شد من رفتم در سمت دکتر را باز کنم تا دکتر سریع پیاده شود که در همین حین بمب جلوی صورت من منفجر شد. بیهوش نشدم، فقط حرارت اولیه انفجار را در صورتم احساس میکردم. خواستم بروم به مجید کمک کنم اما نمیتوانستم حرکت کنم و فقط میگفتم مجید من. راننده آمد بالای سر من به او گفتم برو مجید را کمک کن، اما راننده که آمد بالای سر مجید، دیدم توی سر خود میزند. یک نگاه به من میکرد و یک نگاه به مجید. دیدم کسی نبود کمک کند خودم را کشان کشان رساندم به درب خودرو دیدم مجید بیسر و صدا سرش به سمت راننده بیحرکت افتاده، فهمیدم که مجید شهید شده در این دقایق من فقط داد میزدم و ناله میکردم مجید من.
لحظهای بعد فهمیدم روی برانکارد نیروهای امداد هستم، بیاختیار تا یاد مجید افتادم صحنه کربلا به ذهنم خطور کرد که سر فرزند زهرا (س) را بریدند و چه بلاهایی که بر سر اهل بیت نیاوردند، اما مجید من که خاک پای آنها هم نمیشود. پس از آن گفتم الحمدلله. من چون نزدیک بمب بودم خیلی صدمه دیدم و یکی از ترکشها تا نزدیکی قلبم نفوذ کرده بود و واقعا معجزه الهی بود که خطر مرگ رفع شد، پای چپ من هم از ده جا شکسته و تکه تکه شده بود که پزشکان با پیوند عضله آن را ترمیم کردند.»
روایت دکتر فریدون عباسی درباره شهید شهریاری
روزی که مجید شهریاری ترور شد، فریدون عباسی رئیس سابق سازمان انرژی اتمی کشور هم مورد سوءقصد قرار گرفت اما جان سالم به در برد تا اکنون برای ما از رفاقت ۱۶ سالهاش با شهید شهریاری بگوید و تعریف کند که باسوادترین مرد هستهای ایران، شاگرد آیتالله جوادی آملی در تفسیر قرآن بوده است: «من چند روز پیش از ترور ایشان که به اتاقش در دانشگاه رفتم، با ذوق به من گفت که تفسیر یک سوره دیگر هم از طرف آیتالله جوادی آملی تمام شد. در بحثهای علمی هم ایشان خیلی شاخص بود؛ یعنی واقعا کامل بر علوم تسلط داشتند و در رشتههای دیگر هم وارد میشدند. اگر جایی تصمیم میگرفت که وارد علوم دیگر بشوند، خیلی خوب و کامل آنها را مطالعه میکرد و یاد میگرفت. یعنی اگر لازم بود برای کاری، شیمی یاد بگیرد، میرفت و بهطور کامل و خوب یاد میگرفت و خیلی جالب بود که تخصصهای مختلف خیلی زود جذب ایشان میشدند. قدرت عجیبی در جذب و گردآوری افراد با تخصصهای مختلف برای پیشبرد پروژههای گوناگون داشت.»
«نفر اول کنکور ارشد هستهای» که «عارف و عابد برگزیده الهی» هم بود
چند ماه پس از شهادت شهید دکتر شهریاری، خلاصهای از سوابق علمی و فعالیتهای آموزشی و پژوهشی وی به دستخط این شهید والامقام منتشر شد که شهید شهریاری در این یادداشت عنوان کرده که در کنکور کارشناسی ارشد مهندسی هستهای با کسب رتبه اول در دانشگاه شریف پذیرفته شد است.
شهید شهریاری در این متن آورده است: اینجانب در کنکور سراسری سال ۱۳۶۳ با کسب رتبه دوم در سهمیه مربوطه در رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شده و پس از فراغت تحصیل در کنکور کارشناسی ارشد مهندسی هستهای شرکت کرده و با کسب رتبه اول تحصیلات خود را از سال ۱۳۶۹ در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کردم. در سال ۱۳۷۱ نیز دوره کارشناسی ارشد خود را به پایان رساندم و با توجه به کسب رتبه اول در دوره مذکور با استفاده از آیین نامه دانشجویان رتبه اول، در دوره دکتری علوم و تکنولوژی هستهای دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شدم. تحصیلات دوره دکتری خود را نیز در سال ۱۳۷۷ به پایان رسانده و از آبان ماه ۱۳۷۷ نیز به عنوان عضو هیئت علمی در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر مشغول به کار شدم.
دکتر شهریاری در ادامه به خاتمه همکاری خود با دانشگاه امیرکبیر اشاره کرده و یادآور شده است: با توجه به عدم شرایط مناسب برای ادامه فعالیت علمی در دانشکده مذکور عدم تمایل خود به ادامه همکاری با دانشگاه امیرکبیر اعلام کرده و با پذیرش استعفای اینجانب از سوی دانشگاه امیرکبیر قرار داد همکاری اینجانب با دانشگاه امیرکبیر از تاریخ ۱۵ بهمن ماه سال ۱۳۸۰ به اتمام رسید.
این سوابق درخشان علمی را بگذارید در کنار یک جمله تاریخی که آیتالله جوادی آملی درباره شهید شهریاری بیان کردهاند که خود نشان دهنده عظمت شخصیت معنوی این بزرگوار است: «راز موفقیت شهیدِ شاهد دکتر شهریاری، پیبردن به حقیقت علم و هجرت از آن به معلوم و ترغیب به چنین هجرتی است.»
«آقا» به خانواده شهید چه گفت؟
چند روز پس از ترور شهید شهریاری، رهبر انقلاب برای تسلی خاطر خانواده شهید به دیدار ایشان میرود. متن زیر، حاشیهنگاری پایگاه اطلاعرسانی حضرت آیتالله خامنهای از این دیدار است؛ دیداری که دریای مواج عشق شهید شهریاری به ولایت در آن موج میزند:
«فرقی نمیکند استاد دانشگاه باشد یا خانهدار؛ به هر کسی بگویند میهمانی که وارد خانهاش میشود، رهبر است، دست و پایش را گم میکند. با اینکه خانه را به خاطر همین میهمانهاتر و تمیز کرده و میوه و شیرینی را هم آماده، اما باز هم انگار حس میکند چیزی کم است. همسر دکتر مجید شهریاری هم از این قاعده مستثنی نیست. هرچند چهره بسیار آرامی دارد، اما از وقتی خبر را شنیده مرتب این طرف و آن طرف میرود؛ با همان عصایی که به خاطر ماجرای ترور مجبور شده در دست بگیرد. اولین چیزی هم که درست میکند، قاب عکس استاد شهریاری و چند نفر از همکارانش است: «اگه قراره این فیلم رو جایی پخش کنید، بذارید این قاب رو بردارم. چون عکس یکی دیگه از دانشمندان هم توش هست.» حواسش هست که مبادا خاطره تلخ خودش، برای کس دیگری تکرار شود. اما توی قاب، دکتر دارد میخندد؛ مثل بقیه اطرافیانش که با او عکس یادگاری گرفتهاند. گوشه قاب هم نوشته: «یاد آن روز به خیر… همه میخندیدند.» عکس برای بهار همین امسال است.
رهبر که وارد میشود، پسر دکتر به استقبالش میرود. همسر دکتر اما، کنار مادر و دختر شهید، نشسته روی مبل. نمیتواند جلوی رهبر بلند شود. پایش را گذاشته روی میز جلویش و پارچهای انداخته روی آن. همانطور نشسته خیرمقدم میگوید. استخوانهای پایش در اثر انفجار خُرد شده؛ اما خودش نه. صورت زخمیاش پر است از صلابت زینبی. انگار نمیخواهد کسی غم سنگین دلش را در چهرهاش بخواند. دقیقاً به همین دلیل هم پس از انفجار، در بیمارستان خواسته بود که هیچ خبرنگاری بالای سرش نرود: «آخه من زخمی بودم و داغدار. ممکن بود حرفی بزنم که دشمن سوءاستفاده کنه.»
رهبر که قبلاً صحبتهای همسر شهید را از تلویزیون دیده، تقدیری از شهید و خانوادهاش میکند: «شهادت دکترشهریاری، آبرویی داد به جامعه علمی کشور. شهادت همچنین شخصیت برجسته و مورد قبولی، به دشمن نشان داد که در محیط علمی جمهوری اسلامی، اینجور شخصیتها و انگیزههایی وجود دارد.» و بعد هم از مقام شهید میگوید و از عنایت الهی که موجب تسلی بازماندگان است: مهمترین تسلایی که انسان در اینجور حوادث به خودش میدهد این است که میداند خدای متعال برای اینجانفشانیها و این شهادتها و این خونهای به ناحق ریخته شده، ثوابهایی را معین و مدون کرده که به ذهن ما هم خطور نمیکند! به قدری این مقامات و درجات الهی، عالی و غیرقابل توصیف است که ما اصلاً نمیتوانیم درک کنیم؛ و مطمئن باشید ایشان الان در بهترینِ حالات است، که هر مؤمنی و هر انسان صالحی، اگر چنانچه اندکی از آن مراتب را بتواند با دیدهٔ بصیرت خودش ببیند، آرزو میکند که ایکاش ما به همین سرنوشت دچار بشویم. و الحمدلله ربالعالمین ایشان (شهید شهریاری) وضعشان اینطور است؛ و بزرگترین تسلی این است. لکن تسلای دومی هم وجود دارد و آن قدردانی مردم است. دیدید که مردم ما چه قدردانی و چه ارزشگذاری کردند از این شهید بزرگوار.»
خانم دکتر که در دانشگاه هم همکار دکتر شهریاری بوده، میرود سراغ خاطرات همسرش: «نماز شبش بهراه بود. حتی شب عروسی هم سجاده نماز شبش جمع نشد.» میداند که همه میدانند همسرش از دانشمندان طراز اول مملکت بوده، دیگر چه اهمیتی دارد که رتبه ۲ کنکور بوده و مهندسی برق دانشگاه امیرکبیر خوانده، یا نمره درس ریاضی۲ را ۱۹٫ ۵گرفته؛ درسی که تقریبا هر مهندسی سابقه یکیدوبار افتادن در آن را دارد.
دوست دارد مردم از دین و ایمان همسرش هم بدانند: «سرپرستی مالی چند خانواده رو برعهده داشت. تازه، مطمئنم خیلیهاش رو هم ما خبر نداریم.» بعد هم از تأسیس صندوق قرضالحسنه مسجد و چند کار دیگر میگوید. مطمئن است که شهادت دکتر به خاطر این تزکیه نفس بوده، نه آن مدارج علمی. این تلقی را رهبر هم تأیید میکند. رهبر از احوال جسمی خانم دکتر میپرسد. ۲۰۰ ترکش در بدن خانم دکتر، رهبر را هم به تعجب میاندازد. اما وقتی از ترکشی میگوید که در کنار قلبش جا خوش کرده، رهبر را میبرد به ۳۰سال پیش؛ روزی که خودش را ترور کرده بودند: «توقع اینکه من زنده بمونم نبود. وقتی به هوش میآمدم، به نظرم میرسید دارم میرم. مرگ رو میدیدم.»
رهبر اینها را که میگوید، به دست راستش اشاره میکند؛ یادگار همان ترور: «وقتی خوب شدم، با خودم گفتم حتما علتی داشته؛ خدای متعال از من توقعی داشته. همون موقع به امام (ره) هم گفتم این حرفها رو. البته اون موقع فکر میکردم به خاطر جبهه و جنگ و اینجور چیزهاست. شما هم همین فرض رو بکنید. اگر ترکشی تا نزدیکی قلب میره و وارد قلب نمیشه، اتفاقی نیست. میشود گفت که تصادفیه، اما همه تصادفها با اراده الهی صورت میگیره. حتما خدا توقع دارد کاری بکنید. زمینهاش هم هست. هم زمینه فعالیت علمی دارید، هم دانشجویان و جوانان زیادی زیر دست شما هستند.» خانم دکتر که فرصت را مناسب دیده، نکتهای را برای حفاظت بهتر از دانشمندان مطرح میکند و میگوید: «من راضیام به رضای خدا. مطمئنم که این شهادت، تقدیر مجیدم بود. برای خودم نمیگویم. اما میخواهم که بیشتر مواظب دانشمندان دیگر باشند.» بعد هم میشنود که رهبر این دستور را قبلاً داده. درددلها که تمام میشود، رهبر به رسم همیشه، قرآنی را به همسر و مادر شهید هدیه میکند. اما جمله یادگاری رهبر، این بار کمی با یادگاریهای دیگر متفاوت است؛ درحد یک کلمه: «بسم الله الرحمن الرحیم. اهدایی به خانواده دانشمند شهید عزیز؛ آقای دکتر مجید شهریاری. سیدعلی خامنهای ۸۹/۱۰/۳۰» و انگار تمام ماجرا در همین یک کلمه «دانشمند» بود تا برای خیلیها ثابت شود که درِ باغ شهادت هنوز باز است.»
مسئولیت ترور شهید شهریاری با کیست؟
ترور دکتر شهریاری آنطور که در آغاز تصور میشد، مدتی طولانی بدون بانی و مسبب باقی نماند. لبخندها و قهقهههای مستانه دشمنان ایران که تا مدتی پس از شهادت ایشان ادامه داشت، دیری نپایید که جای خود را در رسانهها هم باز کرد و چند روز پس از ترور، بانیان آن خودشان را لو دادند؛ نه در یک وبلاگ یا سایت گمنام خبری بلکه در بخش فارسی سایت رسمی وزارت امور خارجه رژیم صهیونیستی. ماجرای این لو دادن را دکتر سعید جلیلی، دبیر شورای عالی امنیت ملی در پایان مذاکرات هستهای ژنو اینطور توضیح داد:
«چند روز پس از این ترور، سایت رسمی وزارت خارجه رژیم صهیونیستی رسما اعلام میکند این اقدامی غیرجنگی برای ممانعت از دستیابی ایران به فناوری هستهای بود. صهیونیستها البتده پس از آنکه متوجه این گاف شدند، مطلب را از روی سایتشان برداشتند و اینگونه توجیه کردند که ما صرفا گمانهزنی کردیم، نه اینکه به ترور اعتراف کنیم. چند هفته قبل از این اقدام، رئیس سرویس امنیتی یکی از کشورهای اروپایی، به ضراحت اعلام کرد که ما میخواهیم با اقدامات امنیتی اطلاعاتی مانع پیشرفت هستهای ایران شویم.»
اکنون و با گذشت چندسال از شهادت این دانشمند بزرگ، هنوز به یک سوال پاسخ داده نشده است: «این یک سوال بزرگ برای جامعه جهانی است که باید پاسخ بدهند که چه رابطهای است میان قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل که جریانهای تروریستی اقدام به اجرای آنها میکنند؟!»
در واقع سمفونی تروریسم بینالملل چند صباحی است که خوب مینوازد. آژانس بینالمللی انرژی اتمی ساز را با انتشار اسامی اساتید دانشگاههای معتبر ایران به بهانه همکاری با برنامه هستهای صلحآمیز ایران کوک میکند؛ شورای امنیت این نامها را در فهرست تحریم و قطعنامه میآورد و تروریستها یک به یک در کنار اسامی اساتید ایرانی تیک میزنند.
روایت جلیلی از فیش حقوقی شهید شهریاری
سعید جلیلی در نشست سالانه دفتر تحکیم وحدت به مساله حقوق های نجومی واکنش نشان داد و با مثال زدن از الگوهای انقلابی از جمله شهید شهریاری گفت: «در همین دانشگاه شهید بهشتی فردی به اسم دکتر مجید شهریاری وجود داشت که بزرگترین خدمات را به کشور انجام داد و باعث شد تا کشور به توان غنی سازی ۲۰% برسد و در مقابل این خدمت خود نیز یک ریال پول دریافت نکرد، لذا این افراد باید به عنوان الگو به جامعه معرفی شوند تا در مقابل کسانی نباشند که بابت کارهای بیهوده خود حقوق های نجومی بگیرند و حتی مدعی مردم و نظام هم باشند.»
نقش آمریکا و اسرائیل در ترور شهید شهریاری
این دانشمند شهید صبح روز دوشنبه ۸ آذر ماه ۸۹ در بلوار ارتش تهران، مورد سوء قصد مزدوران سرویسهای جاسوسی بیگانه قرار گرفت و به مقام شهادت نائل آمد. پیکر مطهر این دانشمند شهید پس از تشییع با حضور گسترده اساتید، دانشجویان، نهادهای علمی و مردم شهیدپرور ایران، در امامزاده صالح تهران دفن شد.
مقام معظم رهبری، سیام دیماه سال ۸۹، چندی پس از شهادت شهید شهریاری به منزل این شهید بزرگوار رفتند و خطاب به خانواده این شهید فرمودند:«شهادت دکتر شهریاری، آبرویی داد به جامعه علمی کشور.
شهادت همچنین شخصیت برجسته و مورد قبولی، به دشمن نشان داد که در محیط علمی جمهوری اسلامی، اینجور شخصیتها و انگیزههایی وجود دارد.»
مشارکت سیا و موساد و منافقین در ترور شهید شهریاری
دست پلید و جنایتکار عوامل استکبار در ترور شهید شهریاری آشکار شده است. سال گذشته «فیل جرالدی» افسر سابق سیا و بخش اطلاعات ارتش آمریکا طی یادداشتی در پایگاه خبری «آیآرآی سنتر» اذعان کرد در روز ۲۸ نوامبر سال ۲۰۱۰ (۸ آذر ۱۳۸۹) سازمانهای جاسوسی و اطلاعاتی آمریکا و رژیم صهیونیستی با همکاری گروهک منافقین اقدام به ترور «مجید شهریاری» دانشمند هستهای ایران کردند.
جرالدی ترور شهریاری را اقدامی ننگین و شرمآور از سوی موساد جهت دخالت و صدمه زدن به برنامه تحقیقاتی و صلحآمیز هستهای ایران توصیف کرد و نوشت: «شهریاری در میان چهار دانشمندی که بین سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ از سوی تروریستها ترور شدند، برترین بود».
این مامور سابق سیا در یادداشتش متذکر شد «شهید شهریاری در توسعه تحقیقات قدرت هستهای ایران پیشرو بوده و در جهان نیز به خاطر مهارتی که در فیزیک کوانتوم و جابجایی نوترون داشت، شهرت یافته بود».
اعتراف آمریکاییها به نقش داشتن در ترور دانشمند ایرانی
خبرگزاری آمریکایی NBC نیز فوریه ۲۰۱۲ به نقل از یکی از فرماندهان ارتش آمریکا، به دست داشتن سرویس جاسوسی رژیم صهیونیستی در ترور دانشمندان هستهای کشورمان اذعان کرد و نوشت که «مأموران موساد، اعضای گروهک تروریستی منافقین را برای ترور افراد مشخصی آموزش میدهند و واشنگتن به طور کامل در جریان عملیاتهای محرمانه قرار دارد».
خبرگزاری آلمانی اشپیگل نیز سال ۲۰۱۱ به نقل از منابع آگاه فاش کرد، موتورسوارانی که با چسباندن بمب مغناطیسی به اتومبیل افراد موردنظر اقدام به ترور میکنند. همگی توسط موساد آموزش دیدهاند. شهید شهریاری نیز به این صورت شهید شد.
شهید شهریاری در بخشی از زندگینامه علمی خود چنین نوشته است: «اینجانب در کنکور سراسری سال ۱۳۶۳ با کسب رتبه دوم در سهمیه مربوطه در رشته الکترونیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شده و پس از فراغت تحصیل در کنکور کارشناسی ارشد مهندسی هستهای شرکت کرده و با کسب رتبه اول، تحصیلات خود را از سال ۱۳۶۹ در دانشگاه صنعتی شریف آغاز کردم… در سال ۱۳۷۱ نیز دوره کارشناسی ارشد خود را به پایان رساندم و با توجه به کسب رتبه اول در دوره مذکور با استفاده از آیین نامه دانشجویان رتبه اول، در دوره دکتری علوم و تکنولوژی هستهای دانشگاه صنعتی امیرکبیر پذیرفته شدم.
تحصیلات دوره دکتری خود را نیز در سال ۱۳۷۷ به پایان رسانده و از آبان ماه ۱۳۷۷ نیز به عنوان عضو هیئت علمی در دانشکده فیزیک دانشگاه صنعتی امیرکبیر، مشغول به کار شدم… با توجه به عدم شرایط مناسب برای ادامه فعالیت علمی در دانشکده مذکور عدم تمایل خود به ادامه همکاری با دانشگاه امیرکبیر اعلام کرده و با پذیرش استعفای اینجانب از سوی دانشگاه امیرکبیر قرار داد همکاری اینجانب با دانشگاه امیرکبیر از تاریخ ۱۵ بهمن ماه سال ۱۳۸۰ به اتمام رسید.»
در بخشی از سوابق علمی دکتر شهریاری آمده است: وی دروسی همچون فیزیک عمومی و پایه، فیزیک راکتور و دینامیک راکتورهای هستهای را تدریس میکرده و چهار کتاب مرتبط با حوزه کاری خود تألیف نموده و چندین مقاله بین المللی در زمینه مهندسی هسته ای، در مجلات معتبر به چاپ رسانده است.
برگزاری دورههایی چون «کارگاه آموزشی آشنایی با کدهای محاسباتی راکتورهای هستهای» از جمله سوابق دکتر شهریاری است. یکی از طرحهای مهم دکتر شهریاری، طراحیهای تئوریک مربوط به ساخت نسل جدید راکتورهای هستهای است که بازتاب زیادی نیز در مراکز علمی جهان داشت. او از جمله کارشناس ارشد مبارزه با کرم رایانهای استاکسنت نیز بود.