مرکب خوشنویسی رضایی

مرکب رضایی که یک برند معروف در خوشنویسی به شمار میرود و در پستوی خانه شاگرد حاج جواد میرمحمد رضایی به عنوان مبدع این مرکب تولید میشود، شاگردی به نام حاج زین‌العابدین که میگوید کسی جز او شیوه تهیه مرکب «رضایی» را نمیداند.

حاج زین‌الدین محمودی همان طور که به استادش حاج جواد میر محمد رضایی قول داده بود نامش را با همین مرکبهایی که روزی در ایران شهره بود و هنوز نیز هست زنده نگه داشته است، شاید همین یک قدم بتواند جبران کند تمام روزگار سختی را که بر رضایی هنرمند رفته است.

خانهاش را در همجواری مسجد گونیه آدرس می دهد. کوچه رو به روی مسجد است همسایه دیوار به دیوار کاهگلهای مخروبه، زنگ را میفشارم، پیرمردی مهربان و خوشرو به استقبالم میآید و مرا به اتاق پذیرایی شان راهنمایی میکند، خانهای نقلی و تمیز دارد. گرچه دیوارهایش ترک برداشته اما به لطف نقاشیهای انجام شده قدمتش پنهان مانده است، دیوارهای خانه به فواصل اندکی با تابلوهای خطاطی استاد رضایی و نقاشیهای ازدل برآمده حاج زین‌العابدین مزین شده است.

ایشان ۶۵ ساله است و شاگرد استاد رضایی. آن هنگام که کودکی خردسال بود و توان مالی رفتن به مکتب خانه را نداشت در یک پارچه بافی واقع در خیابان جاوید(تازه‌کند سابق) روزی یک ریال میگرفت، کلافهای نخ را باز میکرد و روزی ۲۵ متر پارچه میبافت. «شال»، «احرامی» و «وطنی»هایی که با آن جامه میدوختند اما زمانی که با زبان خودش «فاسنیه» (فاستونی) وارد شد دیگر دستگاه های پارچه بافی هم جمع شدند.

حاج زین‌العابدین محمودی ۱۳ ساله بود که به دلیل کار زیاد در پارچه بافی تنفسش با مشکل مواجه شد. او مجبور بود حرفهاش را تغییر دهد. بختش را با پنچرگیری آزمود، اما نتیجه منفی بود. سیستم تنفسیاش با بوی لاستیک هم سازگار نبود سپس از طریق «آقامحی» همکار برادرش به آقا جواد رضایی معرفی شد. مغازه آقا جواد در راسته صندوق‌سازها حوالی مسجد ملا در بازار بود.

آن زمان حاج جواد مغازه‌ای داشت و ۱۶ شاگرد که سقف درونی ساختمانها را با چوب و نقاشی تزیین میکردند. آنها طبق طرحی از پیش مشخص شده قطعات چوب را به هم متصل میکردند و با آن ساختمانها را زینت میبخشند البته حاج زین‌العابدین نام این هنر را «لمه» عنوان میکند و به زبان ترکی میگوید «لمه قوشوردوخ» حاج زین‌العابدین میگوید: وقتی خودم را به حاج جواد معرفی کردم او پرسید: آمده‌ای نان آور خانه‌تان باشی؟ یا حرفهای بیاموزی؟ و پاسخ دادم کار که یاد بگیرم پول هم همراهش می آید و بعد از آن مشغول نقاشی ساختمان میشود.

حاج جواد مسئول کاروان عتبات عالیات میشود و زین‌العابدین سرکارگر ۱۸ کارگر. وقتی سفرهای استاد شروع میشود زین‌العابدین بسیاری از امور را پیش میبرد و هنگامی که ساختمان های معروف به ۳۰ دستگاه واقع در میدان شیلات را به زیبایی نقاشی میکند و تحویل پیمانکار میدهد استاد وعده می دهد او را به سفر حج ببرد و چنین هم میشود، به گفته خودش، تعمیر بخشی از سقف خانه ذوالفقاری، سقف هتل مقدم، نقاشی مساجد قاسمیه و عباسیه و بخشی از امامزاده سید ابراهیم (ع) زنجان حاصل زحمت شاگردان استاد رضایی است.

زین‌العابدین در این مدت «اکابر» هم میرفت و بالاخره پنج کلاس سواد دار شد. وقتی ۲۲ ساله شد مستقلتر نقاشی ساختمان را ادامه داد.

در نهایت نقاش جوان به شغل فروشندگی لوازم خانگی روی میآورد و حدود یک دهه به فروشندگی میپردازد. در این هنگامه، استاد رضایی که در خانه مشغلهای نداشت پرچم مینوشت، و پودر مخمل را روی آن الک میکرد تا اکلیلی و براق جلوه کنند. زین‌العابدین داخل خطوط را پر میکرد و بدین طریق با خطاطی آشنا شد.

زین‌العابدین یادآوری می کند: «پرچم‌های نوشته شده توسط استاد رضایی هنوز هم وجود دارد و نمونههای آن پرچم دسته عزاداری حسینیه اعظم زنجان، پرچم مسجد گونیه و…. است، استاد شبرنگ مغازهها وسنگ قبرها را نیز خطاطی میکرد، حتی سنگ قبر خودش را نیز آماده کرده بود.»

استاد در میان‌سالی میخواست مرکب بسازد کسی را جز شاگرد و رفیق دیرینش همراه نمیدید. پس این تصمیم را با وی در میان گذاشت. شاگرد همیشه مطیع نیز پذیرفت. دیگر شاگرد به تهیه لوازم مورد نیاز مرکب میپرداخت و استاد مرکب سازی، مرکبها را آنقدر دقیق و با کیفیت تهیه میکرد که چندی نگذشت به یکی از ملزومات خوشنویسی استادان برجسته خوشنویسی کشور تبدیل شد و با بازاریابیهای حضوری استاد در سراسر کشور از طریق باربری برای مشتریان ارسال میشد، در شرق و غرب و شمال و جنوب کشور.

هر روز استاد دو گالن یعنی ۴۰ لیتر مرکب را تحویل حاج زین‌العابدین میداد و او بسته بندی و توزیع را عهدهدار میشد. تهیه مرکب در آن دوره بسیار دشوار و زمانبر بود. مدت همکاری زین‌العابدین و استاد رضایی ۴۵ سال به طول انجامید.

استاد گویی نگران بود از منسوخ شدن مرکبسازی روزی شاگردش را که دیگر حالا برای خودش در حرفه نقاشی مردی شده بود صدا زد و از او خواست یک روز کامل وقت خود را به او اختصاص دهد. پس شاگرد به نظاره مرکبسازی استاد نشست در پایان به او مواد لازم را تحویل داد و مشق روز بعد شاگرد تهیه همان مرکبی بود که امروز آموزش دیده بود اما این مشق یک سال به طول انجامید چراکه هیچ یک از مرکبهایی که زین‌العابدین تهیه میکرد به پای مرکب رضایی نمی‌رسید. مرکب‌های غیر استادارد گالن گالن روی هم انباشته شدند تا بالاخره پس از یک سال مرکب مورد نظر استاد تهیه شد و استاد قول آن را گرفت که تا زین‌العابدین زنده است مرکب را تولید و بنام «رضایی» عرضه کند و چنین شد که باید میشد.

میگوید: «به سختی مرکب ساختن را آموختهام، حتی فرزند استاد رضایی دشواری کار را نپذیرفت و آماده آموختن شیوه کار نشد اما من علاقه‌مند بودم، استاد با شیوه آموزشش مرا متوجه کرد که تا عملا کاری را انجام ندهی نمیتوانی ادعا کنی کار بلدی، اکنون هم جز من کسی شیوه تهیه مرکب رضایی را نمیداند حالا هفتهای به صورت میانگین ۲۰ لیتر فروش مرکب دارم به سراسر ایران.»

حاج زین‌العابدین ادامه میدهد: مرکب استاد رضایی یک نوع بود اما من سه نوع مرکب تهیه میکنم یکی برای کتابت که باید کیفیت بسیار بالایی داشته باشد، دیگری مرکب براق و سومی برای استفاده دانشآموزان البته در حال تولید مرکب قهوهای رنگ نیز هستم.

به شیوه تهیه مرکب اشاره میکند و میافزاید: «زیر زمین کوچک خانه ام را به تولید مرکب اختصاص دادهام، نمیدانید دوده با خانه زندگی چه میکند؟ هر روز باید گردگیری کنیم. شبها که از سر کار برمیگردم مرکبسازی را شروع میکنم به ویژه در زمستان که کار نقاشی کمتر پیش میآید یادآوری میکند؛ مدتهاست که لوازم خانگی‌اش را تعطیل کرده و به نقاشی ساختمان روی آورده تا لقمه نانی حلال برای خانواده پنج نفره تامین کند.»

تحریر اسمای الهی:

در حالیکه شیوه تهیه مرکب را با زمزمه این شعر  بیان میکند: «هم وزن دوده زاج است، هم وزن دوده مازوت، هم وزن آن دو صمغ است، آنگه به زور بازو»  لباس‌های دوده‌ای کار را به تن میکند، سر و دهان و بینی را با روسری میپیچد دستکش به دست میکند و در زیرزمین کوچک و محقر خانهاش مشغول کار میشود، بسیار احتیاط میکند آلودگی و ناپاکی در محیط وجود نداشته باشد چرا که این مرکب  اسما الهی را به رشته تحریر در میآورد پس کفشهای مخصوص را به پا میکند و آب را با دقت و قناعت از ظرفی به ظرف دیگر منتقل میکند، زاجها و صمغها را نیز به مقداری مشخص داخل آب ریخته، هم می زند و میگذارد روی شعله، پس از جوشیدن و سرد شدن باپارچهای صاف می کند  و وارد ظرفی شیردار میکند و از آنجا به ظروف پلاستکی  منتقل کرده و بسته بندی میکند و برچسبهای «مرکب رضایی زنجان» را روی آن میچسباند با این توضیح که این مرکب را باید با گلاب هم زد و از ریختن آب داخل آن خودداری کرد. بستهها روی هم چیده میشوند و راهی بساط خوشنویسان میشوند تا با قلم رفاقت کنند و عشق را بر جرگه عالم بنگارند.

حاج زین‌العابدین سری تکان میدهد و میگوید: «حالا، همه مواد مورد نیاز مرکب در بازار وجود دارد اما قبلا حتی دوده (دوده حاصل از چربی چرا که دوده بخاری و … سبک است و در آب حل نمیشود) را هم به سختی و با سوزاندن دمبه تهیه میکردیم پودر کردن مواد با هاونگ چهل روز زمان نیاز داشت  اما الان یک روزه مرکب تهیه میشود.»

وی مرکب رضایی را بی نظیر میداند و میگوید: «مرکب سنتی و با کیفیت خطاط را نمیآزارد و نوشته را یک دست پیش میبرد، به راحتی از روی کاغذ یا پارچه پاک میشود، مثل اشک چشم رقیق و صاف است همان طور که هنگام تهیه آن  اشک چشمانم را در میآورد.»

او مرکب و قلم را رفیق یکدیگر میداند و معتقد است اگر مرکب و قلم با هم همراهی نکنند یعنی یکی از اینها مشکلی دارد.

استاد رضایی را هنوز هم دوست می دارد، مسلکش را می‌پسندد و هر هفته سر مزارش فاتحه‌ای می‌خواند برای شادی روحش … فقط می‌ماند یک گله کوچک که حالا مشکلی بزرگ برای زندگی بی‌پیرایه اوست و آن هم اینکه چرا استاد زودتر به فکر نیفتاد و او را بیمه نکرد تا در کهنسالی آسوده‌تر باشد.

کارگاه اختصاصی:

حاج زین‌العابدین  دو سال پیش به سختی و با دوندگی بسیار  مشمول بیمه کارگری شده است، خانه‌اش از ۳۵ سال پیش در طرح فضای سبز قرار گرفته و بلاتکلیف است و دیوارهایش در حال فرو ریختن، کسی از او حمایت نمی‌کند تا کارگاهی اختصاصی  برای مرکب رضایی راه‌اندازی کند و شاگردانی به کار گمارد. حالا او مانده و پیری و مرکب رضایی که تاکنون کسی نتوانسته آن را تهیه کند چرا که حاج زین‌العابدین  شیوه‌اش را در اختیار هر کسی قرار نمی‌دهد و مرد عمل می‌خواهد کسی که همچون خودش سختی کار را با جان و دل بپذیرد.

شاید کمی نگران است در این شرایط دشوار زندگی، کسی مرکب رضایی را به سادگی از چنگ او درآورد. تمام دلخوشی او خطاطانی است که از شهرهای دور و نزدیک سراغش را می‌گیرند و بابت تهیه این مرکب قدردان او هستند.

از زندگی و داشتن همسر و فرزندانی سالم راضی است و سپاسگزار خداوند اما دلش می سوزد برای هنر و هنرمند. استاد رضایی هنرمند را به یادمی آورد که  علی رغم مهارت های بسیار در هنر دستش خالی بود و  از مال و منال بی بهره.

حاج زین‌العابدین با تاسف می گوید: هیچ کس نمی‌توانست همچون حاج جواد قلم را روی سقف بچرخاند و سلسله الذهب را برآن حک کند، تابلوهای خوشنویسی‌اش بی‌نظیر بودند اما چه فایده  هنر در این شهر خریدار ندارد …

این هنرمند زنجانی تاکید می‌کند: یک دست صدا ندارد وقتی مسئولان از من حمایت نمی‌کنند چگونه به ادامه فعالیت هنری امیدوار باشم، جوانان و فرزندان من هم حق دارند سختی کار را تحمل نکنند وقتی سودی برای آن‌ها ندارد و هشتشان گرو نهشان خواهد شد.

و میگوید: «حمایت نکردن و چوب لای چرخ گذاشتن که  شاخ و دم ندارد، وقتی هنر خوشنویسی را از دروس مدارس حذف کردند بازار مرکب هم کساد شد، رفتند از چین جوهر آوردند و مرکب را زمینگیر کردند، قبلا روزانه سه هزار بسته مرکب به تهران ارسال می‌کردم اما از وقتی که هنر در مدارس تعطیل شد فروش پایین آمد و اساتید خطاطی تنها خریداران هنر من باقی ماندند.»

حاج زین‌العابدین با تاسف می‌گوید: «هیچ‌کس نمی توانست همچون حاج جواد قلم را روی سقف بچرخاند و سلسله الذهب را برآن حک کند. تابلوهای خوشنویسی‌اش را بر آن حک کند تابلوهای خوشنویسی‌اش بی‌نظیر بودند[۱].»


[۱] – در مصاحبه با خبرنگار روزنامه همشهری(۵ آذر ۱۳۹۳)

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا